سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدا خانه دارد - انتظار منتظر

خدا خانه دارد

دوشنبه 85 دی 18 ساعت 2:31 صبح

فکر کن از این دیوارها خسته شده باشی،از این که مدام سرت می خورد به محدوده های تنگ خودت.به دیوارهایی که گاهی خشت هایش

را خودت آورده ای .فکر کن دلت هوای آزادی کرده باشد .نه آن آزادی که فقط مجسمه ای است و به درد سخنرانی و شعار و بیانیه می

خورد.یک جور آزادی بی حد و حصر که بتوانی دستهایت را از دو طرف باز باز کنی،سرت را بگیری بالای بالا و با هیچ سقفی تصادم

نکنی.پاهات ،بی وزن فروی سیالی قرار بگیرند نه زمین سخت و غیر قابل گذر.رهای رها.

نه اصلا به یه چیز دیگه فکر کن .فکر کن دلت از رنگ ها گرفته باشد ،از ریاها،تظاهرها،چهره های پشت رنگ ها،دلت بی رنگی

بخواد،فضای شفاف بی رنگ.

فکر کن یه حال غیر منطقی بهت دست داده باشد که هر استدلالی حوصله ات را سر برده باشد.دلت بخواهد مثل بچه ها پات را بزنی زمین

 و داد بزنی که من این را می خواهم و منظورت از این خدایی باشد که همین نزدیکی است.یکدفعه میانه ات با خدای دور استدلالیون به هم

خورده باشد.آنها به تو می گویند:عزیزم!ببین!همان طور که این پنکه کار می کند ،یعنی نیرویی هست که این پره ها را می چرخاند پس ببین

 جهان به این بزرگی...،پس حتما خدایی....

فکر کن یه جورایی حوصله ات از این حرف ها سر رفته باشد.دلت بخواهد لمسش کنی .مثل بچه هایی که دوست دارند برق توی سیم را

هم تجربه کنند.دلت هوای خدایی را کرده باشد که می شود سر گذاشت روی شانه اش و غربت سال های هبوط را گریست.خدایی که بشود

 چنگ زد به لباسش و التماس کرد.خدایی که بغل باز می کند تا در آغوشت بگیرد .حتی صدایت می کند:«سارعوا الی مغفرة من ربکم...»

خدایی که می شود دورش چرخید و مثل چوپان داستان موسی و شبان بهش گفت «الهی دورت بگردم».

بابا زور که نیست!من الان یک جوری ام که دلم نمی خواهد خدایم پشت سلسله علت و معلول ها ،ته یک رشته دور و دراز ایستاده باشد.می

 خواهم همین کنار باشد .دم دست.نمی خواهم اول به یک عالمه کهکشان و منظومه و آسمان فکر کنم و بعد نتیجه بگیرم که او بالای سر همه

 شان ایستاده.من الان تو حال ضد استدلالم.

خوب حال همه اینها را فکر کردی ؛حالا فکر کن خدا روی زمین خانه دارد.

خدا روی زمین خانه داردو خانه اش از جنس دیوار نیست.از جنس فضای باز است.بیت عتیق.سرزمین آزادی.تجربه نوعی رهایی که هیچ

وقت نداشته ای.حتی رهایی از خودت.

خدا روی زمین خانه دارد .یک خانه ساده مکعبی.با هندسه ای ساده و عجیب.می شود سر گذاشت روی شانه های سنگی آن خانه و

گریست.حس کرد که صاحب خانه نزدیک است.میشود پرده خانه را گرفت،طوری که انگار دامنش را گرفته ای.

خدا خانه دارد.خانه بی رنگی،خانه آزاد،خانه نزدیک،بیت الله.

                                               حتی حسرتش هم شیرین است...


به قلم : جامانده

اللهم عجل لولیک الفرج [ نظر]


: لیست کل منتظرانه ها :