سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تشنه ام اما نه بر آب فرات... - انتظار منتظر

تشنه ام اما نه بر آب فرات...

چهارشنبه 85 دی 27 ساعت 11:34 صبح

یادش به خیر مرحوم آغاسی وقتی این شعرو زمزمه میکرد

 

آن که در خون عشق بازی می کند

تا قیامت سر فرازی می کند

.

.

.

 شیعیان فرهنگ عاشورا چه شد

پرچم خون رنگ عاشورا چه شد

کیست تا پرچم به دوش خون کشد

شیعه را از خواب خوش بیرون کشد

گفت مولا کل ارض کربلا

شیعه یعنی غربت و رنج و بلا

شیعه بی درد زخم بی نمک

بس کن این یا لیتنس کنت معک

کربلا غوغاست،ساز و برگ کو

ظهر عاشوراست،یاد مرگ کو

کربلا گفتم کران را گوش نیست

ورنه از غم بلبلی خاموش نیست

بلبلان چهچه ز ماتم می زنند

روز و شب از کربلا دم می زنند

هر نظر بر غنچه ای تر می کنند

یادی از غوغای اصغر می کنند

گفت بابا بی برادر مانده ای

بی کس و بی یار و یاور مانده ای

گر تو تنهایی بگو من کیستم

اصغرم اما نه اصغر نیستم

خیز و اسماعیل را آماده کن

سجده شکری بر این سجاده کن

ای پدر حرف مرا در گوش گیر

خیز و این قنداقه در آغوش گیر

خیز و با تعجیل میدانم ببر

بر سر نعش شهیدانم ببر

تشنه ام اما نه بر آب فرات

آب می خواهم ولی آب حیات

آب در دست کمان دسمن است

تیر آن نامرد احیای من است

آتش اقیانوس را آواز داد

آخرین ققنوس را پرواز داد

خون اصغر آسمان را سیر کرد

خواب زینب را چه خوش تعبیر کرد

آه زینب سر به محمل میزند

کاروان را زخم بر دل می زند

ای پرستار پرستوهای من

مرهم زخم تکاپوهای من

ای زبان صدق و تصدیق صفا

اولین بیمار چشمت مصطفی

عصمت زهرا،عزیز مرتضی

در تو جاری رستخیز مرتضی

عصر عاشورا علم در دست توست

کرسی و لوح و قلم در دست توست

غنچه ها را گر چه پرپر کرده ام

کوله بارت را سبک تر کرده ام

ظهر عاشورا که زیر خنجرم

دست بگشا سایه افشان بر سرم

شیعه یعنی امتزاج نار و نور

شیعه یعنی راس خونین در تنور

شیعه یعنی هفت وادی اضطراب

شیعه یعنی تشنگی در شط آب

کیست این ساقی که بی دست آمدست

کز سبوی تیغ سرمست آمدست

آب گفتم سینه ها بی تاب شد

خیمه ها از آه و آتش آب شد

آب گفتم تشنگی بیداد کرد

کودکم بی تاب شد فریاد کرد

بر زبانش شعله آه و عطش

شد ز تیر کین گلویش آبکش

آفتاب از روی زین افتاده است

مشک آبش بر زمین افتاده است

ای خماران را شرابی سوخته

ما عطشناکیم و آبی سوخته

بی تو در چاهیم و آهی آتشین

دردی از دور و طنابی سوخته

دوش دیدم خیمه هایی را به خواب

شعله گون در پیچ تابی سوخته

از حرارت سوختم آبی کجاست

چشم حسرت ماند و خوابی سوخته

خشکسالی می تپد از شش جهت

آسمان دارد سحابی سوخته

ذوالجناح آمد ولیکن بی سوار

خسته با زین و رکابی سوخته

کاروان بر باد گویی می رود

غرق ماتم در نقابی سوخته

می رود تا شام در بهت غروب

بر سر نی آفتاب سوخته

.

.

.

کربلا بیت الحرامی دیگر است

حاجیانش را مرامی دییگر است

نیتش ترک سر و پا گفتن است

در پی اش تکبیر در خون خفتن است

از حرم تا قتلگه سعی صفاست

رد پای اهل بیت مصطفی ست

 


به قلم : جامانده

اللهم عجل لولیک الفرج [ نظر]


: لیست کل منتظرانه ها :