من چه کنم؟ - انتظار منتظر

من چه کنم؟

پنج شنبه 86 خرداد 3 ساعت 4:37 عصر

فرا رسیدن ایام فاطمیه و شهادت خانوم حضرت زهرا(س)  رابه محضرامام زمان (ع) وتمام شیعیان و دلسوختگان اهل بیت تسلیت می گویم.

*******************************************************************

ثوبان که نیستم،نه این که ذره هایی از عشق راستین به تودر دلم نباشد،ولی من مثل او نیستم.

گفته اندکه ثوبان شیدای جدت حضرت محمد(ص) بود.دل باخته،جان شیفته ،بی قرار، سوته دل.

روزی اگر او را نمی دید گویی جان از کف داده است.افتان و نالان سراغ او را می گرفت و مویه کنان می گفت:محمد کجاست؟عزیز دلم در کدام وادی است،در کدام سرا و سو.

می گفت:دل از محمد نمی شویم،حتی یک دم.محمد همه عشق من است،همه خوبی دنیایم،همه مهر و محبت و مهربانی ام.

ثوبان به مسجد می رفت.نماز می خواند.دعا می کرد،ولی چشم از محمد نمی گرفت.ثوبان به کوه و دشت پا می گذاشت،ولی از یاد او غافل نمی شد و سینه از مهر او خالی نمی کرد.

ثوبان یک روز پریشان شد.شیدا تر از همیشه و سرگشته تر از هر روز.آخر... با خود اندیشیده بود:نکند اگر در اخرت از بهشتیان شدم و به بهشت رفتم،از محمد(ص)جدا بیفتم چون محمد ازپیامبران بزرگ خداست و مرتبه و جایگاهش از انسان ها بالاتر است و اگر جهنمی باشم ،چه بد که هیچ وقت و هیچ کجا او را نخواهم دید.

او بسیار گریست و نزد حبیب خود رفت و غم درونش را به حضرت گفت. پیامبر مهربان تر از باران تبسم کرد.ناگهان جبرئیل از سوی خداوند برای او وحی آورد:«کسی که از خدا و پیامبر او پیروی کند(در روز قیامت)هم نشین کسانی خواهد بود که خدا به انها نعمت داده یعنی با پیامبران و صدیقان وشهیدان و صالحان وآنان دوستان خوبی هستند.این هدیه ای است از خداوند و او(از حال بندگانش و نیت کارهایشان ) آگاه است.(نساء :70و69).

پیامبر با خوشحالی گفت:به خدا سوگند ایمان مسلمانی کامل نمی شود مگر اینکه مرا از خودش وپدر و مادرش و همه فامیل هایش بیشتر دوست داشته باشد و در برابر سخنان من تسلیم باشد.

ثوبان آرام شد.نشست و فکر کرد:اگر بهشت باشد،باز هم محمد دوست اوست ،همنشین اوست ودر کنار او...

من ثوبان که نیستم،ولی ذره هایی ازعشق اسمانی اودردل من نیزهست وتوعزیز این دلی،این جان و این جسم...هر کجا باشی،در جستجوی توأم و در انتظار آمدنت.در هر سرا،هر کوی و هر جاده.هر جا که می روم ،زبانم به نام تو متبرک است و  دلم به یادت.کاش تو راببینم و قصه شیدایی دلم را برای تو باز گویم و مثل ثوبان بگویم:دوست دارم همنشین تو باشم.حال چه کنم؟

ببین جد بزرگوارت؛پیامبر نیز به دیدن تو مشتاق است،چه رسد به ما که خسی کوچکیم در این جاده ی عاشقی.

                                                         راستی چه کنم؟

 

 

 

 

 


به قلم : جامانده

اللهم عجل لولیک الفرج [ نظر]


: لیست کل منتظرانه ها :